گلشيد گلشيد ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

گلشید و پدر بزرگ

چند روزي مشكل داشت

گلشيد جون يكي دو روز بود كه دفع نداشت وهمين موضوع موجب نگراني بابا ومامانش شده بود.ولي من اصلن نگران نبودم چون ميدانستم براي بچه ها ممكنه پيش بياد.اينهم عكس امروز گلشيد جون كه در حال خنديدنه ...
30 مهر 1391

امروز خانه مابود

وقتي آمدم خانه ديدم گلشيدجون را به خانه ما آوردند. او خواب بود خدا را شكر بهتره وقتي بيدار شد عمه مريم چند تا عكس ازش گرفت كه اينجا گذاشتم. اينهم يه عكس ديگه گلشيد جون.تقريبا 23 روزه است. ...
26 مهر 1391

چشم زديم !!!!!!

چند روزي بود كه گلشيدجون را نديده بوديم.ديشب همراه با مامان بزرگش رفتيم خانه گلشيد جون.از همون ساعتي كه وارد شديم گريه كرد تا وقتي ميخواستيم خارج شويم هنوز گريه اش تمام نشده بود.پيش خودمان گفتيم نكنه چشم به او زديم(من ومادر بزرگش!!!) ولي مادرش هم ميگفت اون بچه قبلي نيست وشبها خيلي اذيت ميكنه!!1 اينهم آخرين عكسي است كه از او گرفتيم ...
25 مهر 1391

بچه را مادر بزرگش چشم زد! شايد هم من چشم زدم

بعد از چند روز ديشب را به ديدن گلشيد جون رفتيم. بند ناف بچه هنوز خوب نشده بود. خيلي ساكت و آرام بود اگرچه چندين بار ماشاالله هم گفتيم ولي نميدونم چي شد كه:باباي گلشيد وقتي داخل خانه آمد اورا بغل كرد وهنوز چند دقيقه نگذشته بود گلشيد جون هرچه خورده بود ازدماغ و چشم وگوش او زد بيرون وما را غمگين كرد.من گفتم اين كار مادر بزرگش بايد باشه كه به او چشم زده ومادر بزرگش هم ميگفت كار منه!!! اين عكس قبل از بالا آوردنش اينهم عكس بعداز بالا آوردن، كه لباسهاش را عوض كردند ...
21 مهر 1391

سر درد شديد باباي گلشيد

ديشب رفته بوديم خانه گلشيد تا هم او را ببينيم و هم عكسش را بگيريم ولي سر درد باباي گلشيد همه چيو بهم زد ودنبال دكتر و آمپول و اينها بوديم كه موفق به ديدار گلشيد هم نشديم.خدا را شكر باباي گلشيد امروز بهتر شده بود ...
17 مهر 1391

خودش آمد

دو روزي بود كه گلشيدجون را نديده بودم ودلم براش تنگ شده بود.امروز مامان گلشيد او را به خانه ما آورد وخيلي خوشحالمون كرد.اوتازه از خواب بيدار شده وطبق اطلاع ديشب تا صبح را نخوابيده. تازه گلشيد جون تو آمريكا هم مهم شده يه عكس ازش گذاشتم در ادامه مطلب چون ترسيدم چشم بخوره ...
16 مهر 1391

دلم براش تنگ شده

  امروز خواستم به خانه گلشيد جون بروم وقتي زنگ زدم كسي گوشي را برنداشت .بعدا فهميدم كه مامان گلشيد رفته دانشگاه وگلشيدجون را گذاشته خونه ي اون يكي بابا بزرگش ، اگر آخر شب به خونه خودشون اومدن به آنجا يه سري خواهم زد.
15 مهر 1391